عمره دانش آموزی

حج -آشنائی با اماکن زیارتی و تاریخی مکه و مدینه و...

عمره دانش آموزی

حج -آشنائی با اماکن زیارتی و تاریخی مکه و مدینه و...

شهدای کربلا


 

شهدای کربلا

 

پیشگفتار 
با فرارسیدن ماه محرم ، جا دارد از فداکارى هاى سیدالشهدا علیه السلام و یارانش وفادارش که در راه نهضت او در عاشوراى محرم 61 هجرى جان نثاری نمودند یاد نماییم و به امت اسلامی این ایام را تسلیت عرض نماییم.
قبل از مطالعه متن زیر اشاره به نکات زیر ضرورى است .
1
گرچه بعضى عدد شهداى کربلا را منحصر در 72 تن مى دانند (البته این عدد، افراد شاخص و نام آور را تشکیل   مى دهند) اما محققان بیش از این عدد را ذکر نکرده اند.
تحقیق مرحوم سماوى (ره ) در کتاب معروف ابصار العین فى انصار الحسین (ترجمه عقیقى بخشایشى ) عدد 115 تن استفاده گردیده است .
در این متن از بعضى دیگر ، از منابع و ماخذ استفاده شده :
الف وقعه الطف لابى مخنف  تحقیق : از محمد هادى یوسفى
ب - قصه کربلا تحقیق از: على نظرى منفرد
ج فرهنگنامه عاشورا تحقیق از جواد محدثى
د چهره حقیقى قیام حسینى ...  تحقیق از عبدالکریم قزوینى

1 -  حسین بن على ع 
پدرش : امیرالمومنین على علیه السلام و مادرش : فاطمه زهرا (س ) و کنیه او: ابو عبدالله .
رسول خدا (ص ) درباره وى مى فرماید:
حسین منى و انا من حسین حسین از من است و من از حسین
از صفات برجسته آن حضرت : علم ، بخشش ، بزرگوارى ، فصاحت ، شجاعت ،تواضع ، حلم و...
با مرگ معاویه در سال 60، سیدالشهدا که فساد و بى لیاقتى یزید را مى دانست از بیعت با او امتناع کرد.
حسین علیه السلام براى نجات اسلام از سلطه یزید که به محو دین مى انجامید،راه جهاد و شهادت را پیش گرفت .
آن حضرت از مدینه به مکه هجرت کرده و پس از رسیدن نامه هاى کوفیان به دعوت از امام ، به سوى عراق حرکت مى کند.
پیمان شکنى کوفیان و شهادت نماینده حضرت (مسلم بن عقیل ) باعث مى گردد که سپاه حضرت در کربلا به محاصره سپاه کوفه در آید.
حسین علیه السلام در روز عاشورا پس از به شهادت رسیدن یارانش و جوانان بنى هاشم ، یکه و تنها به دشمن حمله ور گردید تا به شهادت رسید.
سن 57 سال
2 -   عباس بن على ع
پدرش : امیرالمومنین (ع ) و مادرش : فاطمه ام البنین ، کنیه او ابوالفضل
قامتى رشید و شجاعتى کم نظیر و بینش اعتقادى و علمى و فقهى روشنى داشت .
به خاطر سیماى جذابش او را ((قمر بنى هاشم )) مى خواندند.
امان نامه اى را که شمر براى او از عمر بن سعد گرفته بود، رد کرد.
علمدار (پرچمدار) کربلا و مظهر ایثار و فداکارى بود.
به خاطر آوردن آب به خیمه ها سقا لقب یافت .
امام سجاد فرمود : تا اینکه دو دست عباس قطع شد، خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند.
سن :34 سال
محل دفن : کنار نهر علقمه
3  - على بن الحسین علیه السلام 
پدرش امام حسین علیه السلام ، و مادرش لیلى دختر ابى مره مى باشد
کنیه او ابوالحسن و به على اکبر معروف است .
در گفتار، اخلاق و اندام ظاهرى ، شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص ) بود.
نخستین شهید از بنى هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش مورد کینه دشمن قرار گرفته و قطعه قطعه گردید.
نزدیک ترین شهیدى است که در کنار امام حسین علیه السلام دفن شده است
سن او را از 18 تا 27 سال ، مختلف نقل کرده اند.
4 - مسلم بن عقیل 
پدرش عقیل (برادر على ع و مادرش علیه مى باشد.پسر عموى امام حسین (ع ) و نماینده او به کوفه براى بررسى اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.
در ابتداى ورود به شهر کوفه ، حدود 18000 تن با او بیعت کردند.
با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و تهدید نمودن بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند.
مسلم چنان یکه و تنها گشت که یک نفر را هم در کنار خویش نیافت .
شب میهمان طوعه بود. ولى فردایش که منزل را در محاصره ماموران یافت ، خارج گردید و پس از ساعتى جنگ دلاورانه ، دستگیر و او را به دارالاماره آوردند.
مسلم بن عقیل را در روز 9 ذى الحجه به شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زیر افکندند.
محل دفن مسلم در کنار مسجد کوفه است .
سن او 34 سال .
5  - عبدالله بن الحسین ع 
پدرش امام حسین (ع )، مادرش رباب دختر امرءالقیس مى باشد.
او که به (على اصغر) مشهور است ، کودکى شیر خوار بیش نبود.
وى در حالیکه در بغل پدر بود، تیرى به گلویش اصابت کرد و به شهادت رسید.
امام حسین (ع ) دستش را از خون او پر کرده و بطرف آسمان پاشید و قطره اى از خون به زمین بازنگشت .
حضرت با غلاف شمشیر نزدیک خیمه گودال کوچکى حفر کرد و او را به خاک سپرد.
6 -  عبدالله بن على ع 
پدرش ، على علیه السلام و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد .
به توصیه و تشویق برادرش حضرت عباس به میدان کارزار شتافت .
اولین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید .
سن او 25 سال بود .
7  - عثمان بن على ع 
پدرش ، امیرالمومنین (ع ) و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد.
بخاطر علاقه شدیدى که على (ع ) به عثمان ابن مظعون یکى از اصحاب رسول خدا  داشت نام فرزندش را عثمان گذاشت .
او به سفارش حضرت عباس ، پس از شهادت برادرش عبدالله به میدان کارزار شتافت .
دومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید.
سن او 23 سال بود.
8 -  جعفر بن على 
پدرش ، على علیه السلام
و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد.
على (ع ) به واسطه علاقه و محبتى که به برادرش (جعفر طیار) داشت ، نام فرزندش را جعفر نهاد.
امام حسین (ع ) به وى فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان ) شهید ببینم .
سومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید.
سن او 21 سال بود.
9 -  ابوبکر بن على ع 
پدرش ، على (ع ) و مادرش ، لیلى دختر مسعود بن خالد مى باشد.
او را محمد اصغر و یا عبدالله مى خواندند.
او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن ، به محاصره آنها در آمده و به شهادت رسید.
نوشته اند: جسد بى جان او را در آبراه خشکى در کربلا یافتند
10 -  قاسم بن الحسن ع 
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش (رمله ) مى باشد.
صورتش چون پاره ماه مى درخشید.
بدلیل کمى سن قاسم ، امام حسین (ع ) ابتدا اجازه میدان رفتن را به او نداد، ولى قاسم پیوسته تقاضاى خود را تکرار کرد تا اجازه گرفت .
پس از کارزار با دشمن ، بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و عمویش ‍ حسین ع  را صدا زد.
حضرت خود را بر بالین قاسم رساند و فرمود: چقدر بر عموى سخت است که او را بخوانى و از دست او کارى بر نیاید.
سن او 13 سال بود.
11  - ابوبکر بن الحسن ع
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، کنیز آن حضرت بود.
او از مدینه همراه امام حسین (ع ) به کربلا آمد.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش قاسم ، به میدان کارزار رفته و جنگید تا به شهادت رسید.
12  - عبدالله بن الحسن ع
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، دختر شلیل بن عبدالله مى باشد.
در کربلا نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسیده بود.
چون عمویش حسین (ع ) را زخمى و بى یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت : به خدا سوگند از عمویم جدا نمى شوم .
ناگهان شمشیرى به طرف حسین (ع ) روانه شد، عبدالله دستش را سپر کرد.
شمشیر دست او را قطع کرده و به پوست آویزان نمود.
گفته شده در حالیکه حضرت او را در آغوش گرفته بود، حرمله با تیرى او را به شهادت رساند.
سن او 11 سال بود.
13 - عون بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طیار) و مادرش حضرت زینب (س ) دختر على (ع ) مى باشد.
عون در اوائل راه مکه به کربلا، در وادى عقیق به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا به میدان نبرد تاخت و شمشیر زد تا به درجه شهادت رسید.
مى نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت : به خدا قسم ، شهادت پسرم در رکاب حسین (ع ) مصیبت مرا آسان مى کند...
14  - محمد بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طیار) و مادرش خوصاء مى باشد.
او همراه با برادرش عون در راه مکه به کربلا در وادى عقیق به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید.
نوشته اند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید گفت : اگرچه من توفیق یارى حسین را نیافتم ، ولى با تقدیم پسرانم او را یارى کردم .
15  - عبدالله بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقیل و مادرش ، رقیه دختر حضرت على (ع ) مى باشد.
وى (در میدان جنگ ) در سه مرحله با دشمن کارزار نمود
دشمن به سوى او تیرى رها کرد و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیرى کند. تیر دستش را به پیشانى دوخت . تیرى دیگر، قلب او را نشانه رفت و اینگونه در روز عاشورا به شهادت رسید.
سن : 14 سال .
16  - محمد بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود.
امام حسین (ع ) فریاد زد: اى عموزاده ها براى نیل به شهادت شکیبا و صبور باشید.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش عبدالله در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده ، سپس به شهادت رسید.
سن : 13 سال .
17  - محمد بن ابى سعید 
پدرش ، ابوسعید (فرزند عقیل ) و مادرش از کنیزان بود.
وى در روز عاشورا وقتى امام حسین (ع ) در قتلگاه افتاده بود، وحشت زده و هراسان از خیمه بیرون آمد.
در حالى که دستش عمود خیمه اى گرفته بود و به راست و چپ نگاه مى کرد، ناگه دشمن به سرعت خود را به محمد رسانید و با شمشیر او را قطعه قطعه کرد.
او هنگام شهادت کودکى 7 ساله بود.
18  - عبدالرحمن بن عقیل 
پدرش ، عقیل برادر على (ع ) و مادرش از کنیزان میباشد.
وى عموزاده امام حسین (ع ) است .
امام حسین (ع ) فریاد زد: اى عموزادگان من ! صبر ومقاومت پیشه سازید...
که بعد از این هرگز سختى و مصیبتى نخواهید دید.
وى در روز عاشورا در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به ، دشمن شرکت کرده و در آن حمله به شهادت رسید.
19  - جعفر بن عقیل 
پدرش ، عقیل برادر على (ع ) و مادرش ، خوصاء دختر عمرو مى باشد.
وى عموزاده امام حسین (ع ) است .
برخى گفته اند: مادرش در واقعه کربلا حضور داشته است .
جعفر در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالى که مادرش ‍ جلوى خیمه ایستاده بود و او را نظاره مى کرد، به شهادت رسید.
20  - عبدالله بن بقطر "یقطر "
چون مادرش از امام حسین (ع ) در کودکى نگه دارى کرده ، او را برادر رضاعى امام حسین ع  مى خوانند.
او صحابى مى باشد (یعنى رسول خدا (ص ) را درک کرده است
او فرستاده امام حسین (ع ) است به سوى مسلم بن عقیل که در کوفه بود.
پس از دستگیرى عبدالله ، او را بالاى قصر دارالاماره مى برند تا در برابر مردم ، حسین (ع ) و پدرش را لعنت کند! ولى او بعکس ، مردم را به یارى حسین (ع ) فرا مى خواند.
او را از بالاى قصر به پایین انداختند، هنوز رمقى داشت که سرش را از بدن جدا کردند.
عبدالله از شهداى نهضت حسینى در کوفه است .
21  - انس بن الحارث الاسدى  
از اصحاب رسول خدا (ص ) است ، ودر جنگهاى بدر و حنین در خدمت پیامبر بوده است .
پیر مردى سالخورده و از شیعیان کوفه است .
از پیامبر نقل مى کند که فرمود: این فرزندم ( حسین ) در سرزمینى از عراق " کربلا"شهید خواهد شد، هرکس در آنجا باشد باید او را یارى کند.
وى شبانه به لشکر حسین (ع ) پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید.
22  - حبیب بن مظاهر 
از اصحاب رسول خدا (ص ) است . فقیهى بزرگوار و از خواص یاران امام على (ع ) بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر زده است .
حبیب در شهر کوفه از مردم براى امام حسین (ع ) بیعت مى گرفت .
پس از شهادت مسلم بن عقیل در کوفه ، مخفیانه خود را به لشکر ابى عبدالله ع  رساند.
فرمانده جناح چپ سپاه امام حسین (ع ) در کربلا بود.
وى در روز عاشورا عده اى از دشمن را کشت و سپس او را به شهادت رسانده سر مبارکش به گردن اسبى آویختند و در میان لشکر گرداندند.
سن او بیش از 70 سال بود.
23  - مسلم بن عوسجه 
از اصحاب رسول خدا (ص ) مى باشد.
پیر مردى عابد و زاهد و شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است .
او در کوفه مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت براى امام حسین (ع ) را بر عهده داشت .
او پس از شهادت مسلم بن عقیل متوارى شد و سپس با خانواده اش به کاروان حسین ع  پیوست .
مسلم در روز عاشورا به دشمن حمله ور شد و سپس با ضربتى نقش بر زمین گشت ، هنوز رمقى داشت که امام حسین (ع ) بر بالین او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت کند.
سن او بیش از 60 سال بود.
24  - قیس بن مسهر 
مردى شریف و شجاع و از مخلصین در محبت اهل بیت (ع ) است .
او نامه مسلم را که حاوى خبر بیعت کوفیان بود به مکه برد و تسلیم امام حسین (ع ) کرد. حضرت نامه اى که در آن خبر حرکت خویش به سوى کوفه بود را توسط او براى کوفیان فرستاد.
او را در میانه راه دستگیر و به نزد ابن زیاد بردند و از او خواستند که بالاى منبر رفته و حسین را دشنام دهد. او در بالاى منبر گفت : اى مردم ! حسین بن على بهترین خلق خداست پس دعوت او را اجابت کنید، و بر عبیدالله و پدرش لعنت فرستاد.
قیس را از بالاى دارالاماره کوفه به زمین پرتاپ کرده به شهادت رساندند.
25  - عمرو بن خالد الاسدى  
26
 - سعد 
عمرو از بزرگان کوفه و شیعیان با اخلاص بود.
و پس از خیانت مردم کوفه و تنها گذاشتن مسلم بن عقیل ، مخفى گشت .
وى پس از به شهادت رسیدن قیس بن مسهر به همراه غلامشسعد از کوفه خارج شده و به سپاه امام حسین (ع ) پیوستند.
عمرو و سعد به همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حمله کرده و به شهادت رسیدند.
وقتى خبر شهادت آنها به امام حسین (ع ) رسید، آن حضرت به طور مکرر براى آنان رحمت مى فرستاد.
27  - ابو ثمامه عمرو الصائدى 
او از چهره هاى سرشناس شیعه در کوفه بود.
از اصحاب على (ع ) و در جنگها در رکاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقیل مسئولیت جمع آورى کمکهاى مالى و خرید اسلحه را داشت .
پس از خیانت مردم کوفه ، به لشکر حسین (ع ) پیوست .
وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات کنم که نماز ظهر امروز را که وقتش نزدیک شده خوانده باشم .
حسین (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به یاد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد.
ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به میدان کارزار رفته و به شهادت رسید.
28 بریر بن حضیر"خضیر"
شخصى عابد و زاهد و از اساتید قرآن بود.
از اصحاب على (ع ) بود و از اشراف کوفه به شمار مى رفت .
وى از کوفه به مکه رفته و به امام حسین (ع ) پیوست و همراه حضرت به کربلا آمد.
در روز عاشورا با دشمن چنین سخن گفت : ... این آب فرات است و حیوانات صحرا از آن استفاده مى کنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آیا پاداش خدمات محمد (ص ) این است ؟
روز عاشورا با دشمن به کارزار پرداخت تا به شهادت رسید.
29  - عابس بن ابى شبیب 
از رجال برجسته شیعه ، عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود.
او از قبیله بنى شاکر است . (این قبیله از مخلصین در محبت على (ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفین درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفر مى رسید، خداوند به شایستگى عبادت مى شد.
او در روز عاشورا به حسین (ع ) گفت : اى حسین ! مطمئن باش ، به خدا در روى زمین کسى نزد من محبوب تر و عزیزتر از تو وجود ندارد.
از دلیر مردان عرب بود و کسى یاراى جنگ تن به تن با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب کردند و او نیز سپر و نیزه را کنار گذاشت و با شمشیر به جنگ دشمن رفت . او را محاصره کرده و به شهادت رساندند.
30  - شوذب بن عبدالله 
او از بزرگان شیعه و از جنگجویان انگشت شمار بود.
حافظ و حامل حدیث از على (ع ) بود و مردم شیعه براى اخذ حدیث به وى مى رسیدند.
وى همراه مولایش عابس از مکه تا کربلا با سپاه حسین (ع ) بود.
از او سئوال کردند که چه خواهى کرد؟ گفت : در کنار پسر دختر رسول خدا مى جنگم تا کشته شوم .
وى در روز عاشورا به میدان جنگ رفته و به شهادت رسید.
31  - حنظله بن اسعد 
او از شخصیتهاى شیعه ، شجاع ، فصیح و قارى قرآن بود.
حنظله موقع ورود امام حسین (ع ) به کربلا خدمت آن حضرت رسید.
به لشکر ابن سعد گفت : اى مردم !... دست به قتل حسین (ع ) نزنید که مستحق عذاب الهى خواهید شد.
حنظله روى به حضرت کرد و گفت : درود بر تو اى حسین ...
خداوند شناسایى برقرار کند میان ما و شما در بهشتش . وى در روز عاشورا با شمشیر آخته به دشمن حمله کرد و پس از مبارزه اى شجاعانه به درجه شهادت رسید.
32  - عبدالرحمن الارحبى 
او مردى بزرگوار، شجاع و دلاور بود.
وى به همراه قیس ، نامه هاى مردم کوفه را در مکه به خدمت حسین (ع ) رسانید.
حسین (ع ) او را با مسلم بن عقیل به سوى کوفه فرستاد، ولى دوباره به خدمت آن حضرت بازگشت و تا کربلا همراه سپاه ایشان بود.
وى در روز عاشورا وقتى وضع را سخت دید اجازه میدان گرفت و جنگید تا به شهادت رسید.
33  - سیف بن الحارث الهمدانى  
34
 - مالک بن عبدالله الهمدانى  
35
 - شبیب 
سیف و مالک پسر عموى یکدیگر بوده و به همراه غلامشان شبیب به سپاه حسین (ع ) پیوستند.
روز عاشورا آن دو در حالى که مى گریستند به خدمت حضرت رسیدند. امام (ع ) فرمود: چرا گریه مى کنید؟ آن دو گفتند: فدایت شویم ، براى خودمان گریه نمى کنیم ولى براى شما گریه مى کنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزى نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم . حضرت به آنها فرمود: خداوند از بابت علاقه و همدردیتان با من به شما پاداش دهد.
آن دو در حالیکه یکدیگر را حمایت مى کردند به جنگ دشمن رفته و به شهادت رسیدند.
36  - هانى بن عروه 
او از اصحاب رسول خدا (ص ) و رئیس قبیله مذحج بود.
وى و پدرش از خواص یاران على (ع ) بشمار مى رفتند و در جنگ جمل ، صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بودند. منزل هانى در کوفه مخفى گاه مسلم بن عقیل گشته بود.
ماموران دستگیرش کردند و به دارالاماره بردند. ابن زیاد با عصایى که داشت چنان به صورت هانى زد که بینى او شکسته و خون از محاسنش فرو ریخت و لباسهایش خون آلود گشت .
به دستور عبیدالله او را به بازار برده و در مقابل چشم مردم گردن زدند.
وى از شهداى نهضت حسینى در کوفه است .
سن او بیش از 80 سال بود.
37  - جناده بن الحارث المذحجى  
38
 - واضح 
جناده از بزرگان مشهور شیعه و از یاران على (ع ) بود.
او با مسلم بن عقیل در شهر کوفه بیعت کرد، ولى چون عهد شکنى مردم را دید، همراه با غلام پدرش واضح ترکى و جماعتى دیگر به سوى حسین (ع ) حرکت کردند.
در روز عاشورا جناده و همراهانش به محاصره دشمن در آمدند، گرچه حضرت عباس آنها را نجات داد ولى حاضر نشدند که سالم برگردند، لذا جنگیدند و یکجا به شهادت رسیدند.
هنگامى که واضح هنگام جنگ با دشمن به زمین افتاد، حسین (ع ) بسوى او شتافت و صورت به صورت او گذاشت . واضح در حالى که به این رفتار امام مباهات مى کرد به شهادت رسید.
39  - مجمع بن عبدالله 
40
 - عائذ بن مجمع 
پدر مجمع از اصحاب رسول خدا (ص ) بوده و خودش از یاران على (ع ) است .
مجمع و پسرش عائذ همراه با تعدادى از کوفه خارج و به امام حسین ع  پیوستند.
امام حسین (ع ) از آنها درباره مردم کوفه پرسید: آنها گفتند: بزرگان کوفه رشوه هاى کلانى گرفته و دوستدار حکومت شده اند، اما بقیه مردم دلهایشان به شما گرایش دارد، ولى فردا شمشیرهایشان بر علیه شما خواهد بود.
این پدر و پسر در روز عاشورا با هم به شهادت رسیدند.
41  - نافع بن هلال 
او مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود.
وى از یاران على (ع ) بوده و در جنگهاى جمل ، صفین و نهروان حضور داشت .
نافع در خطاب به حسین (ع ) گفت : ... به خدا سوگند از حکم خدا باکى ندارم و ملاقات با خدا براى ما ناپسند نیست ، زیرا ما با نیت و بصیرت خودمان دوستدار تو را دوست ، و دشمنت را دشمن مى داریم . او در روز عاشورا نامش را بر روى تیرهاى مسمومش نوشته و به سوى دشمن پرتاب نمود. وقتى تیرهایش تمام شد، با شمشیر به دشمن حمله کرد.
دشمن اطراف نافع را گرفته با پرتاب سنگ بازوان او را شکسته و اسیرش کردند و به نزد ابن سعد آوردند، سپس شمر با ضربتى او را به شهادت رساند.
42  - الحجاج بن مسروق 
او از یاران على (ع ) و از شیعیان کوفه است .
وى از کوفه خود را به امام حسین (ع ) در مکه رساند و همراه امام به کربلا آمد. موذن سیدالشهدا بود و در پنج وقت ، اذان مى گفت .
در روز عاشورا به میدان رفت و در حالى که غرقه در خون بود، برگشت . حضرت فرمود: من هم پشت سر تو به ملاقات جد و پدرم نایل خواهم شد.سپس حجاج دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید.
43  - عمرو بن قرظه 
پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از یاران على (ع ) بود.
عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین (ع ) پیوست .
در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولى به سوى حسین (ع ) برگشت تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند.
او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش بر خورد مى کرد تا آسیبى به امام حسین (ع ) نرسد.
در حالى که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت : یا بن رسول الله ! آیا به عهد خود وفا کردم ؟ حضرت فرمود: در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان . در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.
44  - عبدالرحمن بن عبد ربه 
او از اصحاب رسول خدا (ص ) و از یاران با اخلاص على (ع ) بود.
وى از کسانى است که به حادثه غدیر خم گواهى داد و گفت : از رسول خدا (ص ) که فرمود: آگاه باشید همانا خداى عز و جل ولى من است و من ولى مومنین ، پس هرکس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست .
على (ع ) قرآن را به او تعلیم داد و او را تربیت کرد. او همراه امام حسین از مکه به کربلا آمد.
در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید.
45  - جناده بن کعب 
46
 - عمرو بن جناده 
عمرو همراه پدرش جناده و مادرش ، از مکه با سپاه امام حسین (ع ) بودند.
جناده و در روز عاشورا، در حمله اول به شهادت رسید.
عمرو که نوجوانى بیش نبود، در روز عاشورا پس از شهادت پدر نزد حسین ع  آمد و گفت : به دستور مادرم آمده ام ، لذا امام (ع ) اجازه رفتن به میدان جنگ را به او داد.
دشمن پس از شهادتش ، سر او را از تن جدا کرده و به سوى حسین (ع ) پرتاب کرد.
مادر سر فرزند را برداشت و به سر یکى از سپاهیان ابن سعد زد و او را به هلاکت رساند.
47  - سعد بن الحارث الانصارى  
48
 - ابوالحتوف بن الحارث 
این دو برادر (قبل از واقعه کربلا) در گروه محکمه (خوارج ) بودند.
آنها همراه با عمر بن سعد براى جنگ با حسین (ع ) از کوفه خارج شدند.
در روز عاشورا چون صداى استغاثه امام بلند شد که مى فرمود: آیا کسى نیست که به ما کمک کند؟ این دو برادر، از سپاه ابن سعد خارج شده و به کمک حسین ع  شتافتند و با سپاهیان کوفه جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
49  - زهیر بن القین 
او از شخصیتهاى برجسته کوفه بود.
وى نخست از طرفداران عثمان بود. اما در بازگشت از زیارت خانه خدا، در میانه راه به کاروان حسین (ع ) برخورد نمود و با عنایت الهى از یاران آن حضرت گشت .
وى با همسرش با کاروان حسین (ع ) به کربلا آمد.
در شب عاشورا از جا برخواست و گفت : به خدا سوگند اگر هزار بار کشته شوم و زنده گردم هرگز از یارى حسین (ع ) و جوانانش دست بر نخواهم داشت .
او فرمانده جناح راست سپاه حسین (ع ) بود.
وى در روز عاشورا پس از اقامه نماز با امام حسین (ع )، به میدان نبرد رفته و به شهادت رسید.
50  - سلمان بن مضارب 
او پسر عموى زهیر بن القین بود.
سلمان همراه با زهیر در سال 60 هجرى به حج مشرف شده بود. در بازگشت ، در میانه راه با هدایت یافتن زهیر او نیز جزو یاران حسین (ع ) گشت .
در روز عاشورا سلمان همراه چند نفر دیگر بعد از اداى نماز ظهر با امام حسین ع ، به میدان نبرد رفته و سپس به شهادت رسیدند.
51  - سوید بن عمرو الخثعمى  
مردى شریف و کثیرالصلوه و دلیر و صاحب تجربه در جنگها بود.
او یکى از دو نفرى است که تا لحظات آخر در کنار امام حسین (ع ) بود.
سوید در روز عاشورا قدم پیش گذاشت و جنگید تا بدنش پر از جراحت شد و از اسب نقش زمین گشت و به رو افتاد، لذا دشمن گمان کرد که او کشته شده است .
او که زخمى بود، چون شنید کوفیان شادى کنان مى گویند: حسین کشته شد با همان تن مجروحش از جا بر خاست و با خنجرى که داشت ، به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
چون شهادتش پس از شهادت امام (ع ) بود، او را آخرین کشته میدان کربلا گفته اند.
52  - ابوالشعثا الکندى 
نام او یزید بن زیاد مى باشد و مردى شریف ، دلیر و جسور و تیر اندازى ماهر بود.
وى پیش از ملاقات حسین (ع ) با حر، از کوفه به سوى آن حضرت رفت .
ابوالشعثا در روز عاشورا سواره مى جنگید، چون اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تیرهاى فراوانى به طرف دشمن پرتاب کرد و جمعى از آنان را به هلاکت رساند.
امام حسین (ع ) براى وى چنین دعا مى کرد: خدایا! خدایا تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده .
چون تیرهایش تمام شد، از جا برخاست و با شمشیر جنگید تا به شهادت رسید.
53  - بشیر بن عمروالحضرمى  
او از تابعین بود " از کسانى که اصحاب رسول خدا را درک کرده اند"
دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است .
قبل از شروع جنگ به امام حسین (ع ) پیوست .
در روز عاشورا در حالى که مشغول جنگیدن بود به او گفته شد که : فرزندت در مرز رى اسیر گشته است .
امام حسین (ع ) به او فرمود: خدا رحمتت کند، من بیعتم را از تو برداشتم ، برو و در آزادى پسرت کوشش کن . بشیر گفت : درندگان مرا پاره پاره کنند اگر از تو جدا شوم .
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید.
54  - عبدالله بن عروه " عزره" 
55
 - عبدالرحمن بن عروه " عزره" 
این دو برادر از اشراف و دلیران کوفه بودند.
جدشان از یاران على (ع ) بوده و در جنگهاى آن حضرت شرکت داشت .
عبدالله و عبدالرحمن در کربلا به خدمت امام حسین (ع ) رسیدند.
آنها در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم . حضرت به آنها فرمود: آفرین باد بر شما!
این دو برادر در حالیکه نزدیک امام بودند با دشمن جنگیده تا به شهادت رسیدند.
56  - عبدالله بن عمیر الکلبى  
57
 - ام وهب النمریه 
او مردى دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن کثرت لشکریان کوفه براى قتل امام حسین (ع ) مسلمان شد.
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى کربلا حرکت کرده و به خدمت امام حسین (ع ) رسیدند.
عبدالله در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت در حالى که جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرش ام وهب به میدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدایت ، در برابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه کن .
پس از شهادتش ، ام وهب بر بالین او نشست و گفت : بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم که مرا همراه تو در بهشت قرار دهد.
در این هنگام ، دشمن عمودى آهنین را بر سر ام وهب فرود آورد و در کنار شوهر شهیدش جان سپرد.
58  - مسلم بن کثیر 
59
 - رافع بن عبدالله 
مسلم از تابعین (کسانى که یاران پیامبر را درک کرده اند مى باشد.
او از یاران على (ع ) بوده و در یکى از جنگهاى آن حضرت پایش آسیب دیده و معلول گردید.
او به همراه غلامش رافع از کوفه خارج شدند و نزدیک فرود آمدن امام حسین ع  به کربلا، به آن حضرت پیوستند.
مسلم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید، اما غلامشرافع بعد از نماز ظهر و در برابر حضرت (ع ) به شهادت رسید.
60  - النعمان بن عمرو الازدى  
61
 - الجلاس (الحلاس ) بن عمرو 
این دو برادر از مردم کوفه و از اصحاب على (ع ) بودند و جلاس در کوفه جز نظامیان آن حضرت بود.
آنها با سپاه عمر بن سعد از کوفه خارج شدند. چون ابن سعد شروط و پیشنهادات امام حسین (ع ) را نپذیرفت ، آن دو به لشکر حضرت پیوستند.
نعمان و جلاس در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
62  - یزید بن ثبیط 
63
 - عبدالله بن یزید 
64
 - عبیدالله بن یزید 
یزید از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بود.
او با دو تن از فرزندانش عبدالله و عبیدالله و عده اى دیگر از بصره بیرون آمده و در محلى به نام (ابطح ) در نزدیکى مکه به امام حسین (ع ) پیوستند. یزید روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسید ولى دو فرزندش در حمله اول که دسته جمعى بود به شهادت رسیدند.
65  - عامر بن مسلم العبدى  
66
- سالم 
عامر از شیعیان بصره بود.
او به همراه غلامش سالم و عده اى از شیعیان بصره به سوى امام حسین (ع ) حرکت کرده و خدمت آن حضرت رسیدند.
عامر و سالم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
67  - مسعود بن الحجاج 
68
 - عبدالرحمن بن مسعود 
مسعود و پسرش از شیعیان نامى و از شجاعان مشهور بودند.
هر دو با لشکر عمر بن سعد از کوفه خارج شدند ولى پیش از درگیرى ، به سپاه امام حسین (ع ) پیوستند.
مسعود و عبدالرحمن در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
69  - عمار بن حسان 
او از شیعیان مخلص و دلیران صاحب نام بود.
پدرش حسان از یاران على (ع ) بود، که در جنگ جمل و صفین شرکت جست و در جنگ به شهادت رسید.
عمار از کسانى است که از مکه همراه با حسین (ع ) بود.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید.
70  - قاسط بن زهیر 
71
 - کردوس بن زهیر 
72
 - مقسط بن زهیر 
این سه برادر از یاران على (ع ) بوده و جز پیشتازان در جنگهاى آن حضرت بودند.
پس از شهادت على (ع ) در کنار امام حسن مجتبى (ع ) قرار گرفته و در کوفه اقامت گزیدند.
آنها شبانه خود را در کربلا به امام حسین (ع ) رساندند.
سه برادر در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
73  - مجمع بن زیاد الجهنى  
74
 - عباد بن مهاجر 
75
 - عقبه بن الصلت 
این سه در منزلگاه جهینه در اطراف مدینه زندگى مى کردند.
زمانى که حسین (ع ) از کنار این منزلگاه عبور مى کرد، آنان به حضرت پیوستند.
گرچه بعضى از اطراف حضرت پراکنده شدند، اما آنها در سپاه حضرت باقى ماندند.
آنها در ورز عاشورا به فیض شهادت رسیدند.
76  - حر بن یزید الریاحى 
حر در دوران جاهلیت و اسلام ، در میان قومش مورد احترام بود.
هنگامى که از قصر ابن زیاد خارج مى شد تا براى مقابله با امام حسین ع  برود، صدایى شنید که مى گوید: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى کسى را ندید. به خود گفت : جنگ با حسین و بهشت ؟!
در ابتدا با هزار جنگجو، در میانه راه جلو کاروان حسین (ع ) را گرفت .
وقتى متوجه شد که عمر بن سعد پیشنهاد امام حسین (ع ) را نپذیرفته و قصد کشتن آن حضرت را دارد، در حالى که سپرش را وارونه بود خود را به سپاه امام رسانید.
حر بر حسین (ع ) سلام کرد و گفت : فدایت شوم ! من !همانم که جلوى تو را گرفتم ولى پشیمانم ، آیا توبه ام پذیرفته مى شود؟
امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را مى پذیرد.
او در روز عاشورا با شجاعتى تمام ، جنگ سختى کرد تا به شهادت رسید و آن وعده بهشتى را که شنیده بود، تعبیر گشت .
77  - الحجاج بن بذر التمیمى  
78
 - قعنب بن عمر النمرى  
آن دو از مردم بصره بودند.
حجاج حامل نامه مسعود بن عمرو" یکى از اشراف و بزرگان " را که در پاسخ به نامه امام حسین (ع ) نوشته بود، تقدیم آن حضرت کرد.
حجاج و قعنب همراه حضرت بودند تا در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسیدند. عده اى شهادت حجاج را در جنگ تن به تن در بعد از ظهر عاشورا گفته اند.
79  - سعید بن عبدالله الحنفى  
او از بزرگان ، دلیران و زاهدان شیعه در کوفه بود.
سعید نامه هاى مردم کوفه را به امام حسین (ع ) رساند، حضرت جواب آن نامه ها را نیز توسط او به کوفه ارسال نمود.
او از کسانى است که در مقابل مسلم بن عقیل در کوفه از جا برخاست و گفت : به خدا سوگند آماده یارى حسین و قربانى شدن در راهش شده ام .
در روز عاشورا چون حسین (ع ) نماز ظهر را خواند جنگ سختى در گرفت ، سعید جلوى امام ایستاد و با صورت و سینه و پهلوهایش به استقبال تیرها مى رفت تا امام اصابت نکند.
هنگامیکه به زمین افتاد، گفت : یا بن رسول الله ! آیا به عهد خود وفا کردم ؟ حضرت فرمود: بلى ، تو در بهشت جلوى من خواهى بود و سپس به شهادت رسید.
80  - سوار بن منعم 
او قبل از شروع جنگ ، از کوفه به کاروان امام حسین (ع ) پیوست .
در روز عاشورا و در حمله اول شرکت کرد، اما مجروح گردید و توسط سپاه کوفه اسیر گشت . او را نزد عمر بن سعد بردند، ابن سعد خواست او را به قتل برساند ولى خویشان او وساطت نموده او را آزاد کردند.
چون جراحات او شدید بود، شش ماه پس از واقعه کربلا به شهادت رسید.
81  - عمرو بن عبدالله الجندعى  
او از کسانى است که قبل از شروع جنگ ، خود را به کربلا رسانده و به امام حسین ع  پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، دشمن یک ضربت کارى بر سرش وارد آورد. قوم و قبیله اش تن مجروح او را از میدان نبرد خارج کردند.
عمرو که جراحات سختى برداشته بود تا یک سال پس از واقعه کربلا در بستر بیمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسید.
82  - الموقع بن ثمامه 
او شبانه همراه با عده اى خود را به کربلا رسانده و به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، قوم و قبیله اش او را نجات داده ، به کوفه آوردند و پنهانش نمودند.
ابن زیاد از مخفیگاه او مطلع شد تا خواست او را به قتل برساند، عده اى وساطت کردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجیر بسته به منطقه اى به نام الزاره "عمان فعلى " تبعیدش کنند.
موقع در اثر جراحات وارده و بعد از یکسال جان به جان آفرین تسلیم کرد.
83  - سعد بن الحارث 
84
 - نصر بن ابى نیزر 
85
 - الحارث بن نبهان 
سعد، نصر و حارث ابتدا از غلامان حضرت على (ع ) و سپس امام حسن مجتبى (ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسین (ع ) در آمدند.
آنها همراه حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمدند.
این سه غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
86  - منجح بن سهم 
87
 - قارب بن عبدالله 
منجح غلام امام حسن مجتبى (ع ) بود که به همراه فرزندان آن حضرت در کربلا حضور داشت .
قارب غلام امام حسین (ع ) و مادرش کنیز آن حضرت بود.
این دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
88  - اسلم بن عمرو 
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
وى در روز عاشورا جنگید تا نقش بر زمین گشت .
حضرت به بالین اسلم آمد، و او را در آغوش گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت .
اسلم لبخندى زد و گفت : کیست مثل من ، که حسین (ع ) صورت به صورتش ‍ گذاشته باشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز کرد.
89  - سلیمان بن رزین 
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
امام حسین (ع ) هنگامیکه در مکه بود نامه هایى را که به روساى قبائل بصره نوشته بود، به وسیله سلیمان فرستاد. اما یکى از آن ها خیانت نموده سلیمان را به نزد عبیدالله بن زیاد (زمانى که هنوز به سوى کوفه حرکت نکرده بود) برد.
عبیدالله تا نامه حضرت به روساى قبایل را خواند، دستور داد سلیمان را گردن بزنند.
او یکى از شهداى نهضت حسینى در بصره است .
90  - جون 
او غلام ابوذر یار با وفاى پیامبر(ص ) است .
جون همیشه ملازم اهل بیت (ع ) بود، او از مدینه به مکه و تا کربلا همراه حضرت بود.
او در مقابل حسین (ع ) ایستاد و گفت : اى پسر رسول خدا!من در صلح کنار شما باشم و در سختى شما را تنها بگذارم ؟ بوى بدنم بد، جسمم پست و رنگم سیاه است . عنایتى بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود.
جون در روز عاشورا به میدان جنگ رفته و سپس به شهادت رسید.
پس از شهادتش امام حسین (ع ) فرمودند: خدایا!رویش را سفید، بویش را عطرآگین و او را با نیکان محشور فرما.
91  - سالم بن عمرو 
92
 - جابر بن الحجاج 
سالم غلام بنى المدینه و از شیعیان کوفه بود که به سپاه امام حسین ع  پیوست .
جابر غلام عامر بن نهشل و مردى دلیر و جنگجو بود که در کربلا به محضر حضرت (ع ) رسید.
این دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
93  - عمار بن سلامه الهمدانى  
94
 - نعیم بن العجلان الانصارى  
آن دو از یاران على (ع ) بودند و در بعضى از جنگها در رکاب آن حضرت جنگیدند.
عمار از اصحاب رسول خدا (ص ) است و نعیم از شجاعان و شعراى عرب به شمار مى رود.
آن دو که از حرکت امام حسین (ع ) به عراق با خبر شدند، به آن حضرت پیوستند و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
95  - جبله بن على الشیبانى  
96 
- الحباب بن عامر التیمى  
آن دو از شجاعان و شیعیان کوفه هستند.
هردو جزو بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل بودند. پس از شهادت مسلم آنها از کوفه بیرون آمده و به سپاه حسین (ع ) پیوستند.
جبله و حباب در روز عاشورا مردانه جنگیدند تا به فیض شهادت رسیدند.
97  - امیه بن سعد الطائى  
98
 - جندب بن حجیر الکندى  
آن دو از بزرگان شیعه و از یاران على (ع ) بودند.
امیه و جندب قبل از شروع جنگ خود را به سپاه حسین (ع ) رساندند.
آن دو روز عاشورا و در آغاز جنگ به شهادت رسیدند.
99  - یزید بن مغفل المذحجى  
100
 - عبدالله بن بشر الخثعمى  
آن دو از مردان دلیر و حامیان حق بودند.
یزید بن مغفل که از یاران على (ع ) بود، در مکه به حسین (ع ) پیوست و همراه ایشان به کربلا آمد.
عبدالله که با سپاه عمر بن سعد از کوفه بیرون آمده بود در فرصت مناسب به یاران حسین (ع ) پیوست .
آن دو روز عاشورا به فیض شهادت رسیدند.
101  - زاهر بن عمرو 
102
 - الحارث بن امر القیس 
آن دو از قبیله بنى کند هستند.
زاهر که در شجاعت و محبت اهل بیت (ع ) مشهور بود، در سال 60 هجرى به حج رفت و سپس به سپاه امام حسین (ع ) پیوست .
حارث که با سپاه عمر بن سعد از کوفه خارج شده بود، در فرصت مناصب به یاران حضرت ملحق گردید.
هر دو در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
103  - عمر بن ضبیعه 
104
 - بکر بن حى 
آن دو از قبیله بنى تیم هستند.
عمر بن ضبیعه مردى شجاع بود. او افتخار درک رسول خدا (ص ) را داشته است .
آنها به همراه سپاه عمر بن سعد از کوفه خارج شدند و در موقعیت مناسب به یاران حسین ع  پیوستند.
عمرو و بکر در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
105  - عبد الا على بن یزید الکلبى  
106
 - عماره بن صلخب الازدى  
آن دو از جنگجویان دلیر و از شیعیان کوفه هستند.
آنها با مسلم بن عقیل بیعت کردند و پس از شهادت مسلم و هانى در کوفه دستگیر شدند.
ابن زیاد دستور داد عبد الا على و عماره را به میان قبیله شان برده و گردن بزنند.
آن دو از شهداى نهضت حسینى در کوفه هستند.
107  - زهیر بن سلیم 
108
 - قاسم بن حبیب 
آن دو از قبیله بنى ازد و از شیعیان کوفه بودند.
زهیر و قاسم با سپاه عمر بن سعد از کوفه بیرون آمده و در موقعیت مناسب به یاران حسین (ع ) پیوستند.
آن دو در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسیدند.
109  - ضرغامه بن مالک 
110
 - کنانه بن عتیق 
آن دو از قبیله بنى تغلب و از شیعیان کوفه بودند.
ضرغامه با مسلم بن عقیل بیعت کرد. او پس از شهادت مسلم ، با سپاه عمر بن سعد از شهر خارج شده و در فرصت مناسب خود را به یاران حسین (ع ) رسانید. وى پس از نماز ظهر روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسید.
کنانه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از زاهدان و قاریان قرآن بود.
او در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید.
111  - سیف بن مالک 
112
 - ادهم بن امیه 
آن دو از قبیله بنى عبد قیس و از شیعیان بصره بودند.
سیف و ادهم همراه با عده اى دیگر از بصره خارج شده و در محلى به نام ابطح در نزدیکى مکه به امام حسین (ع ) پیوستند.
ادهم در حمله اول روز عاشورا و سیف بعد از نماز ظهر در جنگ تن به تن به شهادت رسیدند.
113  - جوین بن مالک التیمى  
او شیعه علوى بود.
چون به قبیله بنى تیم وارد شده بود لذا همراه آنها به سوى امام حسین (ع ) رفت تا با او بجنگد.
وقتى پیشنهادات حسین (ع ) از جانب عمر بن سعد در شد، جوین به همراه عده اى شبانه به یاران حضرت پیوستند.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید.
114  - زیاد ابو عمره 
115
 - حبشى بن قیس 
آن دو از قبیله بنى همدان هستند.
زیاد محضر پیامبر (ص ) را درک کرده است . او مردى شب زنده دار و پرهیز کار بود.
سلمه جد حبشى از اصحاب رسول خدا بوده است .

...و کسانى که ستم کرده‏ اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.

سوره الشعراء قسمتی از آیه ۲۲۷

منبع : http://shia-library.blogfa.com

عرفات

بسم الله الرحمن الرحیم

وز نهم، به عرفات برو و درآنجا توقف کن. وقوف! آری وقوف، رکود و درجا زدن درآنجا نیست، بلکه تحرک و نشاط است . وقوف درعرفات به منزله شناخت وعرفان است به معارف الهی. عرفات سرزمین اشک و دعاست . آنجا، مکانی است که خداوند به دلیل اشکها و دعاهای زائران به فرشتگان مباهات می کند. سرزمینی که گناهان در آن بخشیده می شوند.
عرفات سرزمینی است که به عرصات قیامت ماند که خلایق همه جمع اند وهر کس به دعا مشغول است و در انتظار رد و قبول، بیرون دروازه اند . باید بیابند تابه حرم" مشعر" راه یابند، تا نیابند به حرم راهشان نیست. آنگاه که پاک شوند، وارد حرم می شوند. خانه خدا پاک است ومیهمان روز نهم، به عرفات برو و درآنجا توقف کن. وقوف! آری وقوف، رکود و درجا زدن درآنجا نیست، بلکه تحرک و نشاط است . وقوف درعرفات به منزله شناخت وعرفان است به معارف الهی. عرفات سرزمین اشک و دعاست . آنجا، مکانی است که خداوند به دلیل اشکها و دعاهای زائران به فرشتگان مباهات می کند. سرزمینی که گناهان در آن بخشیده می شوند.
عرفات سرزمینی است که به عرصات قیامت ماند که خلایق همه جمع اند وهر کس به دعا مشغول است و در انتظار رد و قبول، بیرون دروازه اند . باید بیابند تابه حرم" مشعر" راه یابند، تا نیابند به حرم راهشان نیست. آنگاه که پاک شوند، وارد حرم می شوند. خانه خدا پاک است ومیهمان پاک می پذیرد.
 
واینک مولای عشق رو به آسمان ایستاده است و عاشقانه آماده دوئل ، آری دوئلی عاشقانه با اوست.
خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوس جان، نثار بارگاهت نمایم . خیال دورى راه تا درگاه جمالت ‏خسته و فرسوده‏ام کرده است...
 
*
ای مولای من، تویی که نعمت دادی، تویی که احسان کردی، تویی که به نیکی رفتار نمودی، تویی که کرامت فرمودی، تویی که فضیلت بخشیدی، تویی که فضل خود را به اتمام رسانیدی، تویی که روزی عطا فرمودی، تویی که کرم کردی، تویی که توانمندم ساختی، تویی که سرمایه ام دادی، تویی که پناه دادی، تویی که کفایت کردی، تویی که هدایت کردی، تویی که از گناه بازداشتی، تویی که گناهان را پوشانیدی، تویی که گناهان را بخشیدی، تویی که عذر پذیرفتی، تویی که مکنت و جاه بخشیدی، تویی که عزت دادی، تویی که پشتیبان بودی، تویی که اکرام کردی، بلند مرتبه ای پروردگارمن، ستایش جاودانه از آن توست و سپاس پیوسته تو را سزاست.
 
*
اما من، ای خدایم، به خطاهایم معترفم، پس بر من ببخشای! منم که گناه کردم، منم که خطا نمودم، منم که نادانی کردم، منم که به سوی گناه شتافتم، منم که وفا ننمودم، منم که پیمان شکستم، منم که به جرم خود اقرار کردم. بارالها! من بدان نعمات که مرا داده ای اذعان دارم، به گناهانم اعتراف کرده و از آنها باز می گردم، تو نیز مرا بیامرز.
*
ای کسی که گناه بندگان ، تو را ضرری نرساند و نیازی به طاعت ایشان نداری، هر کدام از بندگانت که کاری نیکو به جای آوردند، به توفیق و لطف توست، پس ستایش و حمد شایسته تو است.

خدایا، چون مرا فرمان دادی سرکشی نمودم و چون نهی کردی، آنچه را که نمی خواستی به جای آوردم. اینک این منم که نه دلیلی بر بی گناهی خود دارم که عذر بخواهم و نه نیروی آن دارم که از کسی یاری بخواهم. حال با کدامین اعضایم مقابل تو بایستم، آیا با گوشم ، چشمم ، زبانم  و یا پاهایم، آیا تمامی اینها نعمتهایی نیست که مرا عنایت فرموده ای و من با همه آنها نافرمانی کرده ام، ای مولای من، حجت و دلیل از آن توست و من محکومم.


* پروردگارا، مرا از زیر بار ذلت نفس رهایی ده و پیش از آن که زمان مرگم برسد ، از آلودگی شک وشرک پاکم کن. از تو یاری می جویم، یاریم کن، بر تو توکل می نمایم، مرا به حال خود وامگذار. تو را می خوانم، مرا نومید مساز، مشتاق فضل توام، محرومم مکن. خویشتن را به وجود پاکت منتسب می نمایم، دورم مگردان . مقیم درگاه توام، از خود نرانم.

* آن کس که تو را از دست داد، که را یافت و آن که ترا یافت که را از دست داد! به راستی که زیانکار است آن کس که به جای تو دیگری را برگزیند، بسی خسران زده است آن که بکوشد تا از تو جدا گردد . چگونه به غیر تو امیدوار شوم، در حالی که تو رشته احسان را نگسسته ای و چگونه نیاز خویش از درگاه غیر تو بطلبم و حال آن که عادت بخشندگی خویش را دگرگون نساخته ای.

* خدایا! چگونه ردای بینوایی به تن نکنم، در حالی که مرا در جایگاه فقرا نشانده ای و چگونه خویشتن را فقیر بنامم با آن که تو با بخشش خود بی نیازم ساخته ای

 پاک می پذیرد.
 
واینک مولای عشق رو به آسمان ایستاده است و عاشقانه آماده دوئل ، آری دوئلی عاشقانه با اوست.
خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوس جان، نثار بارگاهت نمایم . خیال دورى راه تا درگاه جمالت ‏خسته و فرسوده‏ام کرده است...
 
*
ای مولای من، تویی که نعمت دادی، تویی که احسان کردی، تویی که به نیکی رفتار نمودی، تویی که کرامت فرمودی، تویی که فضیلت بخشیدی، تویی که فضل خود را به اتمام رسانیدی، تویی که روزی عطا فرمودی، تویی که کرم کردی، تویی که توانمندم ساختی، تویی که سرمایه ام دادی، تویی که پناه دادی، تویی که کفایت کردی، تویی که هدایت کردی، تویی که از گناه بازداشتی، تویی که گناهان را پوشانیدی، تویی که گناهان را بخشیدی، تویی که عذر پذیرفتی، تویی که مکنت و جاه بخشیدی، تویی که عزت دادی، تویی که پشتیبان بودی، تویی که اکرام کردی، بلند مرتبه ای پروردگارمن، ستایش جاودانه از آن توست و سپاس پیوسته تو را سزاست.
 
*
اما من، ای خدایم، به خطاهایم معترفم، پس بر من ببخشای! منم که گناه کردم، منم که خطا نمودم، منم که نادانی کردم، منم که به سوی گناه شتافتم، منم که وفا ننمودم، منم که پیمان شکستم، منم که به جرم خود

شهادت امام جواد(علیه السلام)تسلیت باد

اسماء و القاب امام جواد(علیه السلام)

اسم آن حضرت محمد، و بعض القاب آن بزرگوار عبارت است از: تقى، منتجب، جواد، و مرتضى، و کنیه ایشان أبوجعفر بوده است که به ایشان در زبان اهل حدیث أبوجعفر دوم مى گویند، زیرا أبوجعفر اول حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) بوده است.

اولاد آن بزرگوار

اولاد آن حضرت عبارت بودند از: 1 ـ امام هادى علیه السلام 2 ـ موسى مبرقع، 3 و 4 دو دختر به نامهاى فاطمه و امامه.

سلاطین زمان آن حضرت

آن حضرت در زمان مأمون و معتصم عباسى زندگانى مى کردند، و دختر مأمون به نام ام الفضل همسر ایشان بودند، که بنا بر بعضى از نقل ها حضرت به وسیله ام الفضل و به دستور معتصم با زهر به شهادت رسیدند. البته تذکر این نکته لازم است که امام جواد(علیه السلام) از ام الفضل داراى اولادى نشدند و مادر امام هادى(علیه السلام) خانم بزرگورى بودند به نام «سمانه مغربیّه».

نصّ بر امامت حضرت جواد(علیه السلام)

صفوان بن یحیى که یکى از بزرگان اسلام و یکى از راویان حدیث از امامان معصوم است مى گوید:

به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم : پیش از آنکه خداوند حضرت أبا جعفر را به شما عنایت کند از شما درباره امام بعد از خودتان مى پرسیدیم و شما مى فرمودید: خداوند پسرى به من عنایت خواهد کرد، خداوند این فرزند را به شما داد و چشم ما روشن شد، خدا نیاورد آن روزى را که شما از دنیا بروید، اما اگر چنین روزى آمد چه کسى امام ما است؟ حضرت با دست اشاره به امام جواد کرد که آنجا ایستاده بود.

گفتم : قداى شما شوم این سه ساله است! حضرت فرمود : این به او ضررى نمى رساند، عیسى کمتر از سه سال داشت که قیام بر حجت نمود.   ارشاد شیخ مفید ج 2 ص 266

در روایت دیگر معمربن خلاّد که یکى از روات شیعه است نقل مى کند که از امام رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود : این أبو جعفر است که جانشین من است و مقام من از آن اوست، و سپس فرمود : ما اهل بیتى هستیم که خردسالانمان از بزرگسالان ارث مى برند، که مقصود آن حضرت ارث امامت و علوم اسلامى است.

البته به دو نکته باید توجه داشت، اول: آنکه اسامى و اوصاف امامان بزرگوار شیعه بر زبان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) جارى شده که در کتب روائى موجود است، و نکته دوم آنکه مشابه دو روایتى که در بالا ذکر شد روایات زیاد دیگرى که تصریح به امامت امام جواد(علیه السلام)دارد وارد شده که ما به علت رعایت اختصار از آنها صرف نظر کردیم، کسانى که طالب باشند مى توانند به مجلّد 50 ـ از کتاب بحار الانوار مراجعه فرمایند.

معجزات و کرامات حضرت جواد(علیه السلام)

آنچه مسلم است آن است که افراد با معرفت مى توانند امام را از راه علم و دانش او بشناسند، لکن گاهى لازم است تا افراد خفته به وسیله اعجاز و یا کرامتى متنبّه شوند، در مورد امام جواد(علیه السلام) این مسأله بیشتر مورد نیاز بوده است، زیرا آن حضرت در سنین کودکى قرار داشت و براى افرادى خاص پذیرفتن امامت آن حضرت مشکل بود، گرچه افرادى از بزرگان و پیران قوم کفش آن حضرت را جلوى پایش جفت مى کردند، لذا در زندگى آن بزرگوار کرامات زیادى واقع شده و نوشته اند که ما مختصراً به چند مورد اشاره مى کنیم.

1ـ على بن اسباط ـ از راویان معروف ـ مى گوید : امام جواد(علیه السلام) را دیدم که به طرف منى مى آید، نگاه دقیق به او دوختم و به سراپاى او نگاه مى کردم تا براى مصریان قیاقه او را توصیف کنم. آن بزرگوار به سجده افتاد و سپس گفت : همانا خداوند متعال در امامت احتجاج کرده به مثل آن چیزى که در نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرموده است : » وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً « ما در کودکى پیامبرى به او دادیم، و نیز فرموده است : زمانى که به منتهى درجه قدرت خود رسید، و نیز فرموده است : زمانى که چهل ساله شد، بنابراین جائز است که خداوند حکمت را به او بدهد در حالى که کودک است، و جائز است که این کار در چهل سالگى انجام پذیرد. که دراین روایت امام (علیه السلام) از ضمیر راوى اطلاع داشته و جواب او را داده است.   بحار الانوار ج 50، ص 37

2 ـ شخصى به نام امیة بن على القیسى مى گوید : من و حماد بن عیسى به خانه امام جواد(علیه السلام) در مدینه رفتیم تا با آن بزرگوار وداع کنیم، آن حضرت فرمود : امروز بیرون نروید بلکه فردا براى مسافرت حرکت کنید، وقتى از خانه آن حضرت بیرون آمدیم، حمّاد گفت : من مى روم زیرا بار و اساس من حرکت کرده است، من گفتم : لکن من مى مانم. سپس حمّاد رفت و در آن شب در میان دره اى که قافله در آن حرکت مى کرد سیل آمد و حمّاد غرق شد، و قبر او نیز در همان مکان است.   بحار الانوار ج 50، ص 43

3ـ شخصى به نام ابن حدید مى گوید : با عدّه اى براى حج خانه خدا عازم شدیم، در راه زندان قافله ما را غارت کردند، وقتى به مدینه رسیدم در راه با امام جواد(علیه السلام) برخوردم. پس با او به منزل رفتیم و داستان را براى آن حضرت گفتم، ایشان دستور دادند لباس براى من آوردند، و خود مقدارى دینار دادند و فرمودند : این دینارها را بین رفقایت به همان مقدار که از دست داده اند تقسیم کن، مى گوید : وقتى پول مال باخته ها را دادم نه چیزى از آن دینارها کم آمد و نه زیادى باقى ماند.

در این جا به همین اندازه اکتفا مى کنیم، علاقمندان مى توانند به جلد 50 بحارالانوار مرحوم مجلسى مراجعه فرمایند.

فضائل و مناقب امام جواد(علیه السلام)

مرحوم مجلسى در بحارالانوار ج 50 ص 91 داستانى را از کتاب کشف الغمّه اربلى (ره) نقل کرده است که ترجمه آن چنین است.

ایشان از شخصى به نام محمد بن طلحه نقل مى کند که گفت : بعد از شهادت امام رضا(علیه السلام) مأمون به بغداد آمده بود، اتفاقاً روزى به شکار مى رفت، از کوچه ها که مى گذشت افراد به کنارى مى رفتند و راه را باز مى کردند، اتفاقاً در یکى از کوچه ها نوجوانان ایستاده بودند که کاروان مأمون آمدند، همه آنها با شتاب گریختند جز امام جواد(علیه السلام) که در آن هنگام سن ایشان در حدود یازده ساله بود.

مأمون نزدیک آن حضرت آمد و پرسید : چرا وقتى بچه ها رفتند تو نرفتى؟ آن حضرت بلافاصله فرمود : نه کوچه تنگ بود که من با رفتن خود راه تو را باز کنم ، و نه کار خلافى مرتکب شده بودم که از تو بترسم ، و گمان نمى کنم تو بدون سبب بى گناهى را بیازارى.

مأمون را از کلام آن حضرت خوش آمد و از او پرسید : اسم تو چیست؟ فرمود: محمد. دوباره پرسید : فرزند که هستى؟ فرمود : من فرزند على بن موسى الرضا هستم.

منقبت دیگرى که باید جزء کرامات آن حضرت شمرده شود چیزى است که مرحوم مجلسى(ره) در بحار از ارشاد شیخ مفید(قدس سره) نقل کرده است. و آن این که وقتى حضرت جواد(علیه السلام) از بغداد به طرف مدینه مى رفتند به دروازه کوفه رسیدند، عده زیادى از مردم هم براى بدرقه آن حضرت آمده بودند، نزدیک غروب آفتاب به محلى رسیدند و از مرکب فرود آمده و داخل مسجد شدند، و در صحن مسجد درخت سدرى بود که میوه نمى داد، حضرت امام جواد(علیه السلام) کوزه آبى خواست و سپس پاى درخت با آن آب وضو گرفتند.

نماز مغرب را با مردم خواندند، در رکعت اول سوره حمد و إذا جاء نصرالله، و در رکعت دوم حمد و قل هوالله احد، و پس از نماز نوافل را خوانده و دو سجده شکر بجاى آورده و از مسجد خارج شدند.

وقتى حضرت در صحن مسجد به درخت سدر رسیدند مردم نگاه کردند و دیدند که درخت بارآور شده و میوه تازه داده است، مردم از آن میوه ها تناول کردند و آن را شیرین و گوارا یافتند.

لازم به ذکر است که فضائل امامان معصوم و از جمله حضرت جواد الائمه(علیه السلام) بقدرى زیاد است که احصاء آن مشکل است و آنچه در این مناسبتها ذکر مى شود به عنوان نمونه و مثال است. و این نکته را نیز باید توجه داشته باشیم که فضائل بزرگى همچون علم فراوان، بندگى تام و تمام خداوند، سجایاى برگزیده اخلاقى، و امثال اینها است که امامام معصوم را سرآمد همه انسانهاى شریف و بزرگوار قرار داده است.

شهادت امام جواد(علیه السلام)

معتصم علیه اللعنة و العذاب آن حضرت را از مدینه به بغداد احضار کرد و آن حضرت در اواخر محرم سال دویست و بیست به مدینه وارد شدند و در آخر ذوالقعده همان سال از دنیا رفتند، آنچه مرحوم مفید نوشته است اشعار به آن دارد که شهادت آن حضرت ثابت نیست، لکن علاوه بر قرائن که عبارت از احضار جبرى آن حضرت از مدینه و وفات آن بزرگوار پس از مدت کوتاهى »کمتر از یک سال « است، مرحوم مجلسى در جلد 50 بحار الانوار صفحه 17 از کتاب عیون المعجزات نقل کرده است که به دستور معتصم و به وسیله امّ الفضل دختر مأمون آن حضرت را مسموم نمود، و العلم عندالله.

آن حضرت در 27 ذى القعده سال 220 در سن 24 سال و چند ماه به شهادت رسید

شهادت امام جواد تسلیت باد

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
 القاب دیگرى مانند: رضى و متقى نیز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
 مادر گرامى اش سبیکه یا خیزران است که این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
 امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
 پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت .
 ماءمون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بین مردم هراس ‍ داشت ، سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.
 (از اینجا بود که ماءمون نخستین کارى که کرد، دختر خویش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى که امام جواد (ع ) از ناحیه این ماءمور خانگى برده است ، در تاریخ معروف است ).(98)
 از روشهایى که ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بکار مى بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشى را بکار بستند. بخصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى ، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.
 بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى که فرقه هاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران ، زندگى مى کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه ور بود، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت . براى نمونه ، یکى از مناظره هاى ( احتیاجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زیر نقل مى کنیم :
 (عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى کند که ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدى کرده بود. خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید. عده اى از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
 خلیفه از ما پرسید:
 حد اسلامى چگونه باید جارى شود؟
 من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد.
 خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
 گفتم : بدلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهکم و ایدیک . )) بسیارى از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند.
 یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید.
 خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟
 گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است :... (( و ایدیکم الى المرافق . )) و این آیه نشان مى دهد که دست دزد را باید از مرفق برید.
 دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجراء مى شود.
 و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على کرد و گفت :
 یا اباجعفر، شما در این مسئله چه مى گویید؟
 آن حضرت فرمود: علماى شما در این باره سخن گفتند. مرا از بیان مطلب معذور بدار.
 خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید.
 حضرت جواد فرمود: اکنون که مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گویم . این مطالبى که علماى اهل سنت درباره حد دزدى بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامى آنست که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.
 خلیفه پرسید: چرا؟
 امام (ع ) فرمود: زیرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانى ، دو کف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن کریم آمده است : (( (و ان المساجد للّه ...) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسى نباید آنها را ببرد.
 معتصم از این حکم الهى و منطقى بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند.
 ذرقان مى گوید: ابن ابى دؤ اد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت :
 یا امیرالمؤ منین ، آمده ام تو را نصیحتى کنم و این نصیحت را به شکرانه محبتى که نسبت به ما دارى مى گویم . معتصم گفت : بگو.
 ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشکیل مى دهى تا یک مسئله یا مسائلى را در آن جا مطرح کنى ، همه بزرگان کشورى و لشکرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى که در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بینند که راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه مى کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پایه هاى قدرت و شوکت تو متزلزل مى گردد.
 این بدگویى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش ‍ سازد.(100)
 این روش را - قبل از معتصم - ماءمون نیز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بکار مى برد، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اکثم که قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایى کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتى وارد کند. امّا نشد، و امام از همه این مناظرات سربلند در آمد.
 روزى از آنجا که (یحیى بن اکثم ) به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نیز موافقت کرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسیار کرد و آن گاه از یحیى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، یحیى که پیرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمایى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
 آنچه دلت مى خواهد بپرس .
 یحیى بن اکثم پرسید: اگر کسى در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند؟
 حضرت جواد (ع ) فرمود: آیا قاتل صید محلّ (101) بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا به خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانى را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج ؟
 یحیى دچار حیرت عجیبى شد. نمى دانست چگونه جواب گوید، سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان یکدیگر نگاه مى کردند. ماءمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتى که بر مجلس حکمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافیان کرد و گفت :
 - دیدید و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختید؟(102)
 سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد.
 بارى ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.
 امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که : هر یک خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
 ابن ابى عمیر بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى کوفى ، ابو تمام حبیب اوس طائى ، شاعر شیعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن سوم هجرى مى زیسته اند.
 اینان نیز (همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر کدام به گونه اى مورد تعقیب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند. عبداللّه بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقیده سیاسى او را نیز بدانم .
 ابوتمام شاعر نیز از این امر بى بهره نبود، امیرانى که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر کسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسندیدند، همین که آگاه مى شدند که از ابوتمام است یعنى شاعر شیعیت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند که آن نوشته را پاره کنند. ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسیار دید. او را سالها زندانى کردند، تازیانه ها زدند. کتابهاى او را که ماءخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103) بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار مى کرد و چه ظالمانه !
 شهادت حضرت جواد (ع )
 این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده و مسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
 معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم که عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
 علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود. از این جهت ، در صدد تحریک امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
 این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا امّ الفضل - چنانکه روش زنان نازاست - تحت تاءثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید. آنگاه این دو فرد جنایتکار سمى کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند تا سیاه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد؛ امّا پشیمانى سودى نداشت .
 حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ اکنون که مرا کشتى گریه تو سودى ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردى مبتلا کند و به روزگارى بیفتى که نتوانى از آن نجات یافت .
 در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاى دیگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
 زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه دیگرى مشهور به امّ ولد (105) و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :
 1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
 2 - ابواحمد موسى مبرقع
 3 - ابواحمد حسین
 4 - ابوموسى عمران
 5 - فاطمه
 6 - خدیجه
 7 - امّ کلثوم
 8 - حکیمه
 حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا کوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانى نورافشانى کند. امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220 ه‍ به سراى جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
 از سخنان حضرت جواد (ع )
 1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چیز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
 2 - عزت مؤ من در بى نیازى او از مردم است .
 3 - ولى و دوستدار خدا در آشکار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
 4 - هر که به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (یا بهره گیرد) خانه اى در بهشت بهره داده (یا بهره گرفته ) است .
 5 - کسى که خداوند متعال یذیرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ کسى که از خدا برید و به دیگرى پیوست چگونه نجات یابد؟ کسى که از راه غیر علم (یعنى از طریق جهالت و نادانى ) عمل کند، بیش از آنکه اصلاح امور کند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
 6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهیز، زیرا مانند شمشیر کشیده است ، منظرش نیکوست ولى آثارش زشت مى باشد.
 7 - کسى که امین خیانتکاران باشد، همین کار در دغلى و خیانتش کافى است .
 8 - شخص مؤ من نیازمند به خصلت است : توفیق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود که پیوسته او را پند دهد و قبول کند، پذیرش نصیحت از آنکه او را به هدایت وادارد و نصحیت کند.